کد مطلب:270688 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:201

شیوایی کلام ائمه
«وَاِنّا لأُمَراءُ الكَلامِ»

خطبه (233) از خطبه هایی است كه علی (علیه السلام) در آن از ویژگی دیگر ائمه نام می برد. حضرت این خطبه را وقتی ایراد می كند كه به خواهر زاده خود امر می كند به منبر برود و برای مردم خطبه بخواند. «جعده» وقتی بر منبر می رود و قصد سخن گویی دارد، زبانش بند می آید و توان سخن گفتن را از كف می دهد.

سخنوران فراوانی در طول تاریخ دچار چنین مشكلی شده اند و از طرح ساده ترین مباحث عاجز مانده اند [1] .

آن گاه علی (علیه السلام) خود به ایراد سخن می پردازد، كه قسمتی از آن ذكر می شود:

ابتدا حضرت به واقعیتی اشاره دارد كه امروزه به طور تفصیل در مباحث روان شناسی رشد زبان مطرح است، و آن این است كه حقیقت زبان و سخن گفتن چیست؟ چه عواملی در تحقق گفتار دخالت دارد و اساس زبان چیست؟ و موارد دیگری از این قبیل، محور بحث این خطبه است: [2] .

«هان ای مردم! زبان عضو و پاره ای از انسان است و ابزاری است كه در اختیار انسان قرار داده شده تا در كم ترین زمان، بیش ترین مطالب، نیازها و آن چه را كه در روابط گسترده اش در جامعه، خانواده و هستی لازم دارد، بیان كند، و به دیگران انتقال دهد.

كاربرد این عضو و ناتوانی آن، بازگشت به انسان و ذهن و فكر او دارد، كه آدمی تا چقدر بتواند آن را به كار گیرد و از آن به نحو شایسته استفاده كند. از این رو وقتی انسان تحت شرایطی، مانعی داشته باشد، مثلا ذهن یارای او نباشد، یا از نظر روانی در شرایط نامطلوبی قرار گرفته باشد، مانند اینكه ترس یا خجلت و یا شوق زیاد او را فرا گرفته و یا این كه احاطه به موضوع ندارد و یا ضرری را متوجه خود می بیند و تعلق و ضعفی دارد، این موانع او را از سخن پردازی باز می دارد، و زبان و ابزار سخن، توان كمك رسانی به او را نخواهد داشت. ولی اگر انسان از وسعت ذهنی و فكری برخوردار شد و بر مباحث احاطه ای پیدا كرد و جامعیت یافت، این عضو را به كار می گیرد و از آن، نهایت بهره مندی را در بیان اهداف و خواسته هایش می برد».

آن كس كه از این وسعت وجودی برخوردار است و جامعیت و احاطه تمام دارد و سخن پیرو او است، نه او در بند زبان و كلام، علی و اولادش (علیهم السلام)هستند، كه از وحی تعلیم گرفته اند و خداوند به آن ها كلام و بیان را تعلیم داده است. زیرا برای رساندن پیام و ابلاغِ اهدافِ وحی به انسان ها، باید از فصاحت برخوردار بود، و احاطه بر همه راه های سلوك آدمی داشت، تا با بیانی بلیغ، رسا و اعجاب انگیز، حجّت را بر آدمی تمام كرد و عذری برای او ـ در نفهمیدن كلام خدا ـ باقی نگذاشت. از این رو همه یك صدا در وصف كلام علی (علیه السلام)گفته اند:

«دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق».

«به كلام خالق (قرآن) نمی رسد وپایین تر از آن است ولی از كلام انسانها بالاتر وبرتر است».

علی (علیه السلام)، از پرتو قرآن ـ كلام خالق ـ بر همه نطق ها و گفتار بشر حاكم است.

علی و اهل بیت (علیهم السلام)، امیر و حكمران كلام اند و كلام در كمند آن هاست، زیرا ریشه ها و اصول كلام و آن چه كلام را تحقق می دهد و آن را ساخته و پرداخته می كند، در وجود آن ها نشسته و به آن ها تعلق دارد و شاخ و برگ آن بر سرشان سایه افكنده است.

این افتخار علی (علیه السلام) نیست، بلكه لازمه رسالت علی (علیه السلام) است، تا آنان كه امر خدا را زمین نهاده اند و فَشَل شده اند، به اقرار آیند و امر حق را بیان كنند و تا دل ظلمت ها را نور كلام علی (علیه السلام)بشكافد و دل های مرده را زنده كند و تشنگان حقیقت را سیراب سازد. تا حسن و حسین و زینب و سجاد و صادق و رضا و جواد و صاحب الامر (علیهم السلام) با تیرهای كلام، دشمنان انسانیت را از پای در آورند و به زانو بنشانند.

نهج البلاغه سیّد رضی ـ كه خدایش از او راضی باد ـ شاهدی گویا بر این است كه علی (علیه السلام)، امیر كلام است و كلام، ریشه در علی (علیه السلام) دارد و برگ های كلام به نوازش علی (علیه السلام)مشغول است.

وه! چه زیبا ذهن علی (علیه السلام) حقایق را مجسم می كند و چه شیوا علی (علیه السلام)آن حقایق را به تصویر می كشد و در قالب و صورت الفاظ، بیان می كند!

در روایت آمده است: شخصی از حضرت رضا (علیه السلام)، از این آیه سؤال كرد:

(خَلَقَ الاِْنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ) [3] .

آن حضرت فرمود: آن انسانی كه خداوند، بیان هر چیزی را به او آموخته، امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.

از این رو بهترین راه رشد درخت ولایت در دل ها، و سایه افكندن محبت اولیا بر انسان ها، انس با كلام آن ها است كه نور است و روشن گر و فصیح است و فجر صادق و ابری پر رحمت است.


[1] ابن ابي الحديد در شرح اين خطبه، خطباي نامداري را نام مي برد كه دچار چنين عجزي شده اند. شماره خطبه در شرح 228 مي باشد.

[2] به كتاب هاي روان شناسي رشد زبان، مهارت هاي زبان، روان شناسي زبان مراجعه شود.

[3] سوره الرحمن: آيات 3 و 4.